فرشته ای که برای نجاتم به زمین آمده بود،
رسالتش را به نگاهی دیگر فروخت!
کسی که میخواست مرا مثل خودش آسمانی کند،
حالا با کسی دیگر در این نزدیکیها زندگی میکند
من از او دلگیر نیستم؛ زمین است و هوسهایش …!
فقط کمی برایش نگرانم؛
او بالهایش را… و آسمان را فراموش کرده
یـــه حرفهائیــم هســت توی زندگـــی
کـه فقط میتونی به دیــوار اتاقــت بگــی !
”باختم” تا دلخوشت کنم ؛
بدان برگ برنده ات سادگیم نبود .. دلم بود !
زمین را گفتند:ازچه در گردشی؟زمین گفت:ازفقدان عاطفه ها ..
هَــرکه مــی خــواهـی بـــاش
ایـن عادت مُـــشتَــرک انسـانهــاســت
تـــو نیــز ، روزی , ســاعـتی , لـَحظــه ای
احــساس خـواهـی کـرد کـــه . . .
هیــچکـَـس دوسـتت نَــدارد …!
اگر میبینی هنوز تنهام !
بخاطر عشق تو نیست ….
من فقط میترسم ؛
میترسم همه مثل تو باشند..
عـــــزیزانی هستند که هیچ وقت تـــَــرکِت نمیکنن
امـــــّـــا . . .
خوب بلدن کاری کنن که خودت ،
یواش ، یواش ، پاورچین ، پاورچین ، ترکشون کنی!
حالا که فرقی نمی کند کنارت ایستاده باشم یا نه ،
بگذار همه چیز را از وسط قیچی کنم!
تا تو در نیمی باشی و من در نیمی دیگر …
راستی !
با دستی که روی شانه ات جا گذاشته ام چه می کنی؟!
مسافر بی بدرقه من
اینقدر بی صدا رفتی که از وداع جا ماندم ،
باز به غیرت چشمانم
که آبی پشت سرت ریختند
وقتی میفهمیم قرار از دستش بدیم
دو دستی میچسبیم بهش . !
همین که مطمئن میشیم از دست دادنی نیست
شروع میکنیم به جفتک انداختن . !
یه وقتایی باید رفت…!
اونم با پای خودت…!
باید جاتُ تو زندگی بعضی ها خالی کنی…!
درسته تو شلوغیاشون متوجه نمیشن چی میشه…!
ولی بدون…
یه روزی…
یه جایی…
بد جوری یادت می افتن که دیگه خیلی دیر شده خیلی…
ﺗﻮ ﺟﺎ ﺯﺩی
ﻣﻦ ﺟﺎ ﺧﻮﺭﺩﻡ
ﺍﻭ ﺟﺎ ﮔﺮﻓﺖ
و ﻫﻤﻴﻦ یک ﺟﺎﺑﻪ ﺟﺎیی ﺟﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ . . .
برو ای خوب من هم بغض دریا شو خداحافظ
برو با بی کسی هایت هم آوا شو خداحافظ
تو را با من نمی خواهم که ما معنا کنم دیگر
برو با یک من دیگر بمان ما شو خداحافظباران باشد ، تو باشی
یک خیابان بی انتها باشد
به دنیا می گویم خداحافظ
نــــه سنگـــــ دِلــَمـ
نــــه بـــــے رَحمَمـ
نـــــه کینــــــه ایــَمـ
فقطـ یـــه ســـــری چیـــزا هستـــــ کـــــه "بخشیـــدنـــے" نیستـن
هـــــمیــــــــــن ...
این روزها جواب صداقت را با دروغ میدهند !
جواب محبت را با بی محبتی می دهند !
جواب با وفایی را با بی وفایی !
و جواب دوستی را با دشمنی !
چه خوب آرایه “تضاد” را به کار می برند !
عاقبت دستانمان رو میشود با شعرها...
مثل چشمانی که بعد از گریه ها پف میکنند...!!
به سلامتی روحم ک دلش واسه کسی تنگ شده…..
ک حتی “روحشم” خبر نداره………موجودات ِ غریبی هستیم!
نه طاقت ِ دروغ را داریم...
و نه تحمّل ِ حقیقت را!!
نمی ترسی ببینی برای دیدن تو یه روز ار درد دلتنگی بمیرم؟
توکه باشی کنارم می خوام دنیا نباشه تو دستای تو آرامش بگیرم
علی لهراسبی
پــــــــــــای رفــتــه را مــیـتــــوان بــرگــردانــد
امـــا
دل رفــتــه را هــرگــز !
گراهام بـــل عــــزیز!
تلفنی که زنـــگ نمی خورد که نیـــازی به اخــــتراع نداشت!!
حوصـــله ات ســـر رفته بود،
چــــسب قلـــــب اختراع می کردی
می چسباندیم روی ایـــن ترک های قلب صاحب مـــــرده مان
و غصـــه زنـــگ نخوردن تلفـــــنی که اختراعش نکرده ای
را نمی خوردیم!